چند ساعتی گذشت...

ساخت وبلاگ
با این که ممکنه گاهی احتراممون دست خودمون نباشه و یه عده احمق با وجود مشاهده ی رفتار بجا و درست ما بازم به ما بی احترامی و بی حرمتی کنن، اما باید قبول کرد که خیلی جاها خودمون باعث می شیم که آدما بگوزن به شخصیتمون. دوست عزیز و گرامی ای که توی اینستاگرام از صبح که بلند می شن به من پیام می دن و شب که چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 29 تير 1396 ساعت: 1:27

نابغه ی ایرانی ریاضی و استاد دانشگاه استنفورد امروز بعد از چهار سال جنگیدن با سرطان فوت کرد... دلم شکسته، بغض خفه کننده ای توی گلوم داره رژه می ره، فقط از درون گریه می کنم چون عادت ندارم احساساتمو خیلی بروز بدم. سه سال پیش همین موقع ها بود که به عنوان اولین زن و اولین ایرانی در طول تاریخ برنده ی ج چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 81 تاريخ : شنبه 24 تير 1396 ساعت: 19:53

فاطمه زنِ پسر دائی مامانم، مهدی بود. یه دختر با پوست سفید، صورت گِرد، قد و هیکل خوب و متناسب و چشمای سرد و بی روح. هنرمند بود و نقاش، پدرش از نامدارای بازار بود و یه خونواده ی خیلی خیلی پولدار داشت. با پسر دائی مامانم دوست بود و وقتی ١٨ سالش بود عروس این خونواده شد. ظاهراً پدر فاطمه با این ازدواج م چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 57 تاريخ : شنبه 24 تير 1396 ساعت: 1:36

روزی تنها زندگی کنم اولین کاری که می کنم یه گربه می گیرم. هر از چند گاهی با کفش تو خونه م رژه می رم. وقتی می خوام غذا بخورم سینی نمی ذارم زیر دستم. دو ماه یه بار اگه حسم بیاد و عشقم بکشه یه جارویی می زنم (از صدای جارو برقی بیزارم). کفشامو بلافاصله توی جا کفشی نمی ذارم و اصلاً برام مهم نیست که فرش ج چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 68 تاريخ : شنبه 17 تير 1396 ساعت: 20:33

نقطه ی مقابل سفری که براتون توی دو- سه تا پست پیش وصفش رو کردم، سفریه که الان دارم ازش برمی گردم.  مسافرت با خانواده رو تقریباً می شه گفت دوست ندارم. مامانم یه آدم وسواسیه که یه ذره راه دور بره میگرنش می گیره و توی جای مورد نظر فقط و فقط دنبال خریده. خرید لباس و این چیزا نه! خرید مواد غذایی! انگار چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 21:29

من تا به امروز نه قصد ازدواج دائم داشتم و دارم، و نه ازدواج موقت و یا سفید و سیاه و یا به قول معروف حتی دوستی متعهدانه...  اما وقتی می بینم که یکی از دوستای صمیمیم داره ازدواج می کنه و شهریور عروسیشه، توی این ماه هم عروسی یکی از دخترای فامیلمونه که همسن منه و همبازی دوران بچگیم بود، دختر یکی از دوس چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 21:29

این منم... نقاشم و فکر می کنم، شک می کنم، نقد می کنم، غر می زنم، احساس می کنم...
این نوشته ها نه دلنوشته س و نه از عاشقانه هاست...
نمی دانم چیستند اما دوست دارم اسمشان را بگذارم "حالنوشت"...
نظراتتان را با گوش جان می شنوم...

چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 21:29

گاهی (البته خیلی وقتا)، لازم نیست جواب همه ی مسائل و سؤالات رو بدونیم. این همه جست و جو کردن و تحقیق و تفحص و تحلیل چیزی جز یه اعصاب داغون و ذهن شَلَم شولوا به جا نمی ذاره.
گاهی به مغز باید فرمانِ "خفه شو" داد.
چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 21:29

یک جای حفاظت شده و خیلی بکر، حوالی نوشهر مازندران. جایی که این همه زیبایی و رمز و راز و منحصر به فرد بودن رو در خودش جای داده قطعاً جاییه که پای این بشر دو پا اونقدر بهش باز نشده. صدای آواز بلبلا، سمفونی قورباغه ها، شنا کردن بعضی حشرات روی سطح آب، بارونای خیلی ریز و چند دقیقه ای، ریشه های درختایی چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 0:42

این منم... نقاشم و فکر می کنم، شک می کنم، نقد می کنم، غر می زنم، احساس می کنم...
این نوشته ها نه دلنوشته س و نه از عاشقانه هاست...
نمی دانم چیستند اما دوست دارم اسمشان را بگذارم "حالنوشت"...
نظراتتان را با گوش جان می شنوم...

چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 0:42

سه سال راهنمایی همکلاسیم بود. از اون دخترا بود که توی مسخره کردن و دست انداختن بچه های دیگه همتا نداشت... و با این کارش هم به شدت احساس باحالی و خفن بودن می کرد. سه-چهارتا دوست دیگه هم داشت که کم و بیش لِنگه ی خودش بودن. کافی بود یکی از بچه های کلاس یه سوتی بده سر کلاس، یه کفش یا جورابی بپوشه که از چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 0:42

هر سری که به آرایشگاه می رم برای برداشتن ابروهام با دو- سه جمله و سوال تکراری زن آرایشگر مواجه می شم.

"دیر اومدی این دفعه هم؟ کی بود اومدی بار آخر؟"

"سرِ کار می ری تو؟"

... و اینگونه است که می شود فهمید که دنیای آرایشگری دنیایی است که بس محدود و ملال آور... اما رنگارنگ.
چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 3 تير 1396 ساعت: 4:27

٨٠ سال رو رد کرده بود، هر دوازده جلسه در طول ترم که باهاش کلاس داشتیم، ردخور نداشت که با قصار گهربار ایشون کلاس نورانی نشه: 

"تخمه ژاپنی، تخمه ژاپنی نیست، تخمه جابانیه."

و اینگونه بود که نصف کلاس ٢٠ می شدن و نصف کلاس ١ و ٢... از نظر این بزرگوار حد وسطی وجود نداره. 

یا دانشجوی باسواد و حرف گوش کنن یا بی سواد و نادان.

کاش کمتر با این دست از موجودات در محیط آکادمی مواجه بشیم...

بازنشستگی برای همین روزاس...

چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 51 تاريخ : شنبه 3 تير 1396 ساعت: 4:27